سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به پسرش حسن فرمود : ] پسرکم چیزى از دنیا بجا منه چه آن را براى یکى از دو کس خواهى نهاد : یا مردى که آن را در طاعت خدا به کار برد پس به چیزى که تو بدان بدبخت شده‏اى نیکبخت شود ، و یا مردى که به نافرمانى خدا در آن کار کند و بدانچه تو براى او فراهم کرده‏اى بدبخت شود پس در آن نافرمانى او را یار باشى و هیچ یک از این دو در خور آن نبود که بر خود مقدمش دارى . [ و این گفتار به گونه‏اى دیگر روایت شده است که : ] اما بعد ، آنچه از دنیا در دست توست پیش از تو خداوندانى داشت و پس از تو به دیگرى رسد و تو فراهم آورنده‏اى که براى یکى از دو تن خواهى گذاشت : آن که گرد آورده تو را در طاعت خدا به کار برد پس او بدانچه تو بدبخت شده‏اى خوشبخت شود ، یا آن که آن را در نافرمانى خدا صرف کند پس تو بدانچه براى وى فراهم آورده‏اى بدبخت شوى و هیچ یک از این دو سزاوار نبود که بر خود مقدمش دارى و بر پشت خویش براى او بارى بردارى ، پس براى آن که رفته است آمرزش خدا را امید دار و براى آن که مانده روزى پروردگار . [نهج البلاغه]
 
شنبه 86 شهریور 31 , ساعت 1:34 عصر

سفر کردم که از عشقت جدا شم
دلم می خواست دیگه عاشق نباشم
ولی عشق تو موند و ای وای
دل دیوونه مو سوزوند و ای وای
هنوزم عاشقم دنیای دردم
مثل پروانه ها دورت می گردم


سفر کردم که از یادم بری، دیدم نمیشه
آخه عشق ای عاشق با ندیدن کم نمیشه
غم دور از تو موندن، یه بی بال و پرم کرد
نرفت از یاد من عشق، سفر عاشق ترم کرد
هنوز پیش مرگتم من بمیرم تا نمیری
خوشم با خاطراتم اینو از من نگیری

دلم از ابر و بارون، بجز اسم تو نشنید
تو مهتاب شبونه، فقط چشمام تور و دید
نشو با من غریبه مثل نامهربونا
بلاگردون چشمات زمین و آسمونا
می خوام برگردم اما می ترسم
می ترسم بگی حرفی نداری
بگی عشقی نمونده می ترسم بری تنهام بذاری -

تو رو دیدم تو بارون دل دریا تو بودی
تو موج سبز سبز تن صحرا تو بودی
مگه می شه ندیدت تو مهتاب شبونه
مگه می شه نخوندت تو شعر عاشقونه



شنبه 86 شهریور 31 , ساعت 1:3 عصر

با عرض سلام

به وبلاگ من خوش آمدید

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ